این منم ، من که منم ، تو با منی ، من بی منم. من نه منم، من در منم،
در بی منی من که منم ، در بی منی من با منم ، تو با منی که من منم ور نه منم
یه بی منم. من با تو ام که با منی،ور نه تو ام یه بی منی. این نه منم که این تویی،
آن نه که تو، بلکه منم.
تو همان منی هستی که در آیینه ی وجودم به تماشا نشستم. دو آیینه که
از یکدیگر عبور کرده اند و همدیگر را در آغوش می کشند. دو آیینه که از یکدیگر معنی
می گیرند و در هم و بر هم به نهایتی از عشق خواهند رسید.
فکر میکنید چند بار خوندمش؟
دلم میخواست خودتون میخوندینش..با لحن خودتون.. با مکثهای بجا.. با افتان و خیزان بودنهای بجای لحنتون..
شاید اون موقع قشنگتر میفهمیدمش و قشنگتر مییافتمش...
آدما شیفتهی شیداییاند...
... اما بیهوده در خاک به دنبالش می گردند...
خدایی خودت فهمیدی چی نوشتی؟!من که فکر نمی کنم.به احتمال زیاد یا زیادی خوش بودی یا زیادی ناخوش که البته باید بگم احتمال دومی قوی تر است.
خداییش مجبور کرده بودن وقتی چیزی به مغزت نمیرسه؛ بنویسی...