منیت من

             این منم ، من که منم ، تو با منی ، من بی منم. من نه منم، من در منم،

 در بی منی من که منم ، در بی منی من با منم ، تو با منی که من منم ور نه منم

یه بی منم. من با تو ام که با منی،ور نه تو ام یه بی منی. این نه منم که این تویی،

 آن نه که تو، بلکه منم.

             تو همان منی هستی که در آیینه ی وجودم به تماشا نشستم. دو آیینه که

 از یکدیگر عبور کرده اند و همدیگر را در آغوش می کشند. دو آیینه که از یکدیگر معنی

می گیرند و در هم و بر هم به نهایتی از عشق خواهند رسید.

 

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:00 ق.ظ http://akharinharfa.blogsky.com/

فکر می‌کنید چند بار خوندمش؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ق.ظ http://akharinharfa.blogsky.com/

دلم می‌خواست خودتون می‌خوندینش..با لحن خودتون.. با مکث‌های بجا.. با افتان و خیزان بودن‌های بجای لحن‌تون..

شاید اون‌ موقع قشنگ‌تر می‌فهمیدمش و قشنگ‌تر می‌یافتمش...


[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:12 ق.ظ http://akharinharfa.blogsky.com/

آدما شیفته‌ی شیدایی‌اند...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ق.ظ http://akharinharfa.blogsky.com/

... اما بیهوده در خاک به دنبالش می گردند...

لیبرا پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:35 ق.ظ

خدایی خودت فهمیدی چی نوشتی؟!من که فکر نمی کنم.به احتمال زیاد یا زیادی خوش بودی یا زیادی ناخوش که البته باید بگم احتمال دومی قوی تر است.
خداییش مجبور کرده بودن وقتی چیزی به مغزت نمیرسه؛ بنویسی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد