ماندن یا رفتن؟

             تلاش، عقلم را به سخره می گیرد و امید ، نعشم را به دوش.

  قطره های اشک [او] ، مردانگی ام را به خاک می زند و مرور گذشته ،

 امیدم را به گل. اما چاره چیست؟

 

پ.ن: حال مانده ام پای معلق دل کنده ام را در پیش بنشانم؛ یا پس؟

نظرات 5 + ارسال نظر
پیام شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:13 ب.ظ http://payamra.com

مهم داشتن امیده . به هر چیزی ...

لیبرا یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:24 ب.ظ

بهترین راه اینه که از خود {او} بپرسی...
حتما بهت میگه .صادقانه تر از اونی که فکرشو کنی

آرش چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ق.ظ

در ماندنم رفتنی نبود ؛
باشد که در رفتنم ؛ ماندنی باشد ..

آرش چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:54 ق.ظ

اما آنگه که نه پای رفتنت باشد و نه تاب ایستادن ؛
بنشین و صبر کن
و بدان که طوفان های زمانه را زمانی می گذرد
و می گذارندت که برخیزی
مهم اینست که
تو برای برخاستن مهیا باشی ..
آری اینچنین است برادر ...

انیتا پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:13 ب.ظ http://aneeta.persianblog.com

نخست
دیرزمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من همه چیز ی
به هییت او در امده بود
انگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریزی نیست (شاملو)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد