در باز است!

      بار اول گفتم "در، بازاست!" لبخند زد و شاد شد، از آن روز بود که همه چی شروع شد.

       یادش بخیر! هیچ وقت نگاه ملتمسانه اش وقتی که برای اولین گفت "در، بازه" رو فراموش نمی کنم؛ از سرما یک پتوی آبی به دور خودش پیچیده بود.

       ولی دفعه ی بعد، داشت با تلفن درباره ی من حرف می زد، بهش گفتم "در، بازه" خیلی شرمنده شد.

      آخرین باری هم که این لفظ رو به کار بردم، با عصبانیت نگاهم کرد و برای همیشه رفت. هنوز هم نفهمیدم چرا اونروز دست لرزانم و دراز کرده بودم و داشتم یه اجازه ی وارونه از در می گرفتم!!!

      من که فکر می کنم رفتارش تعادل نداشت و الا "لحن"ِ من٬ "سرما" و "در"٬ بهانه ای بیش نبود.

 

پ.ن۱: فکرش رو بکن! اگه من توی این صفحه نوشته بودم "در باز است!"؛ اونوقت می خواستند چه چیزهایی رو به من نسبت بدند!!!

پ.ن2: دنیا پر شده از آدمهایی مانند من نوعی، که با یک کلمه همه چیز رو زیر و رو می کنن و بعدش با یک "قرائت" دیگه همه چیز رو انکار.

 

نظرات 4 + ارسال نظر
پریسا دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:23 ب.ظ

سیلام. خوب کاری کردی...
چقدر این این پ.ن هات شبیه یه نفره!‌ :دی

کار خوب٬ بدون جواب نمی مونه...
من آشنا نیستم. یه نقاب از چهره افتادم. همین!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:13 ق.ظ

کاش کمکم می‌کردین این پست‌تون رو بفهمم...

خیلی ساده تر از این حرفهاست. بعد از خوندنش فقط لازمه ببینی چه حسی داری٬ همون کافیه!

نوشین۱۷ سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:43 ب.ظ http://Nooshin17.com

سلام
چقدر قلمت آشناست
:)
قشنگ مینویسی

درود بر تو. نمی دونم٬ مثل اینکه ما دوقلو بودیم و از هم دور افتادیم و هنوز هم از این واقعیت خبر نداریم.
با اینکه چند روز گذشته٬ تولدت مبارک!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ب.ظ http://akharinharfa.blogsky.com/

حس خوبی ندارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد