سفید، سفید، سیاه، یه سفید دیگه، دو تا جای خالی سیاه و بعدش دوتا سفید.صورتی ملایمی با چند تا رگه ی سفید و قرمز هم دورش رنگ بندی قشنگی داره! مخصوصا اکه روی یک زمینه ی کرم روشن قرار داشته باشه.
این رنگ بندی زیبا جلوتر که میاد روحت رو تسخیر می کنه، نا خود آگاه شیشه ی ماشین رو پایین می کشی و می پرسی:
- " چنده این مجله ها؟ "
- "هزار تومن"
و در حالی که من هنوز مبهوت فضای خالی بین دندان های این زن رنجور بودم، دوستم دو هزار تومان در ازای اون مجله داده بود .
- "به خدا برای چهار تا بچه یتیمه، می خوام پول اجاره خونه رو بدم، باور کنید راه دوری نمیره. خدا از بزرگی کمتون نکنه."
بعد از استدلال پیر زن سی و پنج ساله - که با لب های ترک خورده و لرزش دستان یخ زده اش در جهت راهی برای زنده ماندن به اثبات می رسه- است که تازه معنی کلمه ی "خانواده"ی روی مجله برام روشن می شه.
اما هنوز تناقض رفتار دوستم با پیش فرض اولیه تئوری های اقتصادی برام روشن نشده که میگه "همه ی انسانها با رفتارعقلانی اقتصادی خود سعی در ماکزیمم کردن مطلوبیت سبد کالای انتخابی خود دارند."
پ.ن۱: نمی گم که چرا کمک کرد؛ این عمل بارها در طی هفته از هر کدوم از ما سر می زنه، مشکل من با تئوری های اقتصادی هست که سالهاست در دانشگاههای کشورمون مثل همه جای دیگه ی دنیا داره تدریس می شه که بر طبق فرض اولیه آنها این کارها در تئوری رفتار اقتصادی یک شهروند عاقل نمی گنجه.
پ.ن2: جواب معمای پاراگراف اول سیاهی جای خالی دندان های افتاده و لب ترک خورده با رگه های خونین یک زن رنگ پریده است.
تئوری از عقلانیت گفته و رفتار دوست شما احساسی و شاید هم اخلاقی(؟) این دو مختصاتی جداگانه از هم اند پس تناقضی وجود ندارد اما مثلا اگر در مختصات دکارتی شما به x مثبت بدهید و منحنی به سمت منفی میل کند خوب تناقض ظاهر شده است.
من اعتراف می کنم در برابر متکدیان این شکلی تسلیم می شوم و مقدار پولی کف دستشان می گذارم آدم کافی است خودش را در مقام آنها تصور کند.
طراحی لوگو عالی بود. بلاگ خوبی داری غیر از دو نوشته قبلی که خیلی سروکاری با آنها ندارم از بیشتر نوشته ها لذت بردم.
....
متاسفانه آدم موجود ضعیف و پر نیازی نیاز به خیلی چیزها...
موفق باشی
قلمت قشنگ و خاصه ، گاهی خواننده ناچاری ترمزی بزنه و مختصر دنده عقبی ، شاید برای همین خاصه .
کمپوزیسیون کدوم قسمت فرهنگ و دین و اجتماع و اقتصاد و...ما متعادل و متقارنه که کمپوزیسیون یک پیرزن سی و پنج ساله ! با مجله ای بار رنگ بندی زیبا و ....
خیلی وسیع‌تر از یه تئوری اقتصادی ِ... و من با اینکه خیلی قبولش دارم٬ خودم٬ توی خودم گاهی رفتارهای متناقضش رو می‌بینم...
ممنون از حذف فاصله‌ی زمانی...
ممنون از توجه‌تون...
« دل آدمی خیلی کوچک است
خیلی کوچک تر از آنکه سرما ؛ گرسنه گی و عشق
یکجا با هم در آن جای گیرند »
« کریستینا روزتی »
یادت هست اون شب قبل از اینکه اینو واست اس ام اس کنم چی بینمون گذشت ؟!
بعضی از دیالکتیک ها ؛ توی هیچ هرمنوتیکی توجیه نمیشه .. نباید دنبال دلیل کار دوستت باشی .. باید دنبال دلیل کار پیرزن باشی .. یا در ذات قضیه دنبال دلیل کار کسانی که پیرزن رو به این راه کشوندن ...
هر قانونی و تئوریی میتونه مثال نقض هم داشته باشه ...
به تعداد انسانها روشهای زندگی هست خیلی وقتها اصول این زندگی های دور وبرمان توی هیچ قانون وچارچوب از پیش تعریف شده ای نمی گنجه!
ای کاش به جای اینکه دنبال یافتن علل تنانقضهای رفتار دوستامون باشیم سعی کنیم با تناقضهای رفتاری خودمون دل کسی رو نشکونیم تا او طرف هم مجبور نشه همه تصویرهای قشنگی رو که از ما تو ذهنش داره خراب کنه وحتی حاضر نشه دیگه بهمون فکر کنه چه برسه به ...
سیاه یه سفیده آره
ولی سیاه نمون
هر جا باشم آسمان مال من است