از اینجا شروع شد

 

      سلام

 

      داشتم دل نوشته های وبلاگی رو می خوندم  که حس کردم چه قدر سلولهای زیبای ناشناخته به سادگی تونسته اند بهم پیوند بخورند ؛سلولهایی که هریک بازتاب دنیای مواج و پر تلاطمی رو به هزاران رنگ منحصر به فرد سلولی به نمایش می زاره.اینطوری بود که تصمیم گرفتم منم دنیای خودم رو براتون ترسیم کنم ،با همه  زشتیها و زیباییهایی که کسی تا به حال مجاز و مجال دیدنشون رو پیدا نکرده بود. ترکیبی از اوهام و واقعیتهای کوچک و بزرگ. اینطوری می خوام همتون  رو به دنیای خودم که تا به حال رد پای کسی رو به خودش ندیده دعوت کنم و دوست دارم رد پایتون زیبا و جاودان برایم باقی بمونه. البته اینم بگم می دونم که گاهی اوقات باید قدرت خودم رو نیز در لگدمال شدنهایی به ازای قدم زدنهای توامان به محک بزارم.

 

     حالا دیگه وقتشه بفرمایید:

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
آرش چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:23 ب.ظ http://arash-xyz.blogsky.com

به به .. هادی جان !! پس شروع کردی دیگه ؟؟

همون دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ب.ظ

نمیشه این فاصله زمانی بین نظر دادن‌ها رو حذف کنید؟
البته اگه براش دلیلی دارید اصرار نمی‌کنم...
اما اگه براتون فرقی نمی‌کنه زحمتش رو بکشین... آخه یه کسی مثل من که نصف حرفاش بعد یادش میفته ٬ دچار مشکل میشه!
یه چیزی شبیه همون چراغ قرمز ِ... اما ثانیه شمار هم نداره که آدم خودش رو با امتحان کردن خودش به اینکه چقدر می‌تونه با چشم‌های بسته گذشتِ زمان رو درست حدس بزنه‌٬ سرگرم کنه!!

خاک‌نهاد پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:52 ب.ظ

پست ۶ دی‌ماه:
می‌گذاره --> می‌ذاره (نه می‌زاره)
بگذارم --> بذارم

پست ۹ دی‌ماه:
تپش(۲)
تو «نمی‌پذیرد» حرف یـ دو بار تایپ شده...

پست ۱۹ دی‌ماه:
دغل‌بازان

پست ۲۱ دی‌ماه:
خوان: سفره
(خان: امیر ٬ رئیس)

پست ۲۵ دی‌ماه:
مبهوت (تو پست ۳ اسفندتون درست نوشتین٬ این نشونه‌ی خوبیه! ... یعنی شاید اصلا نیازی به این یادآوری‌های من نباشه!)

پست ۲۷ دی‌ماه:
حاضر

پست ۲۸ دی‌ماه:
بلیت

پست ۳۰ دی‌ماه:
غبغب
و دوباره بلیت

(انگار اون شب بیشتر از این بود... اما امروز پیداشون نمی‌کنم!)

[ بدون نام ] جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:53 ق.ظ

پس دیدین که یه راهی پیدا کردم!
:)

راستی... الان کشفیدم که شما اولین پست‌تون رو حذف کردین! آره؟

یادم نمی یاد که چیزی رو حذف کرده باشم شاید نوشته ی اولی کدش فرق می کنه و از روال عادی پیروی نمی کنه.

المیرا خانوم پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام آقا معلم ...
اوضاع درس و زندگی و امتحان‌ها خوب ِ؟!
اوضاع ذهن و زمان و روزگار چطور؟
از جوونی چه خبر؟!

شاگردتون : المیرا چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:46 ق.ظ

سلام آقا معلم ...
روزتون مبــــــــــــــــــارک!!!


تو این چند ماه گذشته شما تاثیرگذارترین معلم‌ام بودین . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد